میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند ومیگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند و چند دقیقه از زفاف که میگذرد پسرک احساس تشنگی میکند . گربه ای در اتاق وجود داشته از او میخواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار میکند که ای گربه برو و برای من آب بیاور. گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا میکند. سپس رو یه دختر میکند و میگوید برو آب بیار  

داستان عاشقانه

یک داستان تاریخی که ارزش خواندن دارد!

داستان تدبیر زیبا و آسان

داستان گربه را در حجله کشتن...

داستانی کوتاه از ملانصرالدین...

داستان زیبا و کوتاه دانه های قهوه

گربه ,کند ,پس ,، ,میکند ,ازدواج ,پس از ,وجود داشته ,همه ، ,نظر همه ,، او ,قدیم دختری تندخو

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب اینترنتی wordpress1 کابوس در جستجوی زمان از دست رفته دانلود سرا دانلود آهنگ جدید تهيه غذا ادبیات fakhtehnprvaz خودنویس